پرسش :

قرآن آیاتی دارد که خود را نازل شده برای عرب و منطقه حجاز معرفی می کنند؛ از طرفی دیگر آیاتی نیز دارد که ادعای جهانی دارند. این تناقض در قرآن چگونه حل می شود؟!


پاسخ :
آموزه های قرآن مجید به عنوان کتاب مقدس دین خاتم الأنبیاء، آموزه هایی جاودانه و جهانی اند که از سوی خداوند متعال برای تمام انسان ها فارغ از نژاد و زبان و برای همه اعصار بیان شده اند. در خود آیات قرآن کریم نیز این حقیقت مورد اشاره قرار گرفته است. مثلا در اولین آیه سوره فرقان می خوانیم: 
«تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً»؛
(زوال ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد). تعبیر «للعالمین» روشنگر این است که آیین اسلام جنبه جهانى دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معینى نیست بلکه بعضى از آن استفاده خاتمیت پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) کرده اند چرا که «عالمین» نه فقط از نظر مکانى محدود نیست که از نظر زمانى هم قیدى ندارد و همه آیندگان را نیز شامل مى شود.(1)

آیه دیگری که بر جهانی و جاودانه بودن آموزه های قرآنی دلالت دارد، آیه 28 سوره سبأ است: 
«وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛
(و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا [آنها را به پاداش هاى الهى] بشارت دهى و [از عذاب او] بترسانى ولى بیشتر مردم نمى دانند).

«کافة» از ماده «کف» به معناى کف دست است و از آنجا که انسان با دست خود اشیاء را مى گیرد یا از خود دور مى کند این کلمه گاهى به معناى «جمع کردن» و گاهى به معنى «منع کردن» آمده است(2). در آیه مورد بحث هر دو معنا را مفسران احتمال داده اند. اگر معنای «کف» را «جمع کردن» بدانیم در این صورت مفهوم آیه این است که «ما تو را جز براى مجموع مردم جهان نفرستادیم». یعنى جهانى بودن دعوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را مى رساند.

روایات متعددى که در تفسیر آیه فوق از شیعه و اهل سنت نقل شده نیز همین تفسیر را تقویت مى کند. مثلا در حدیثى که بعضى از مفسران به تناسب این آیه ذکر کره ادند، عمومیت دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان یکى از افتخارات بزرگش منعکس است: 
«أُعْطِیتُ خَمْساً وَ لَا أَقُولُ فَخْراً بُعِثْتُ إِلَى الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ وَ جُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ طَهُوراً وَ مَسْجِداً وَ أُحِلَّ لِیَ الْمَغْنَمُ وَ لَمْ یُحَلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِی وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ فَهُوَ یَسِیرُ أَمَامِی مَسِیرَةَ شَهْرٍ وَ أُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ فَادَّخَرْتُهَا لِأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(3)؛
(پنج چیز خداوند به من مرحمت فرموده و این را از روى فخر و مباهات نمى‏ گویم [بلکه به عنوان شکر نعمت مى گویم] من به تمام انسان ها از سفید و سیاه مبعوث شدم و زمین براى من پاک و پاک کننده و همه جاى آن مسجد و معبد قرار داده شده، غنیمت جنگى براى من حلال است در حالى که براى هیچ کس قبل از من حلال نشده بود، من به وسیله رعب و وحشت در دل دشمنان یارى شده ام [و خداوند رعب ما را در دل خصم ما افکنده] به طورى که در پیشاپیش من به اندازه یک ماه راه طى طریق مى کند و مقام شفاعت به من داده شده و من آن را براى امتم در قیامت ذخیره کرده‏ ام). این حدیث یکی از احادیثی است که نشان مى دهد آیه فوق ناظر به جهانى بودن دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.(4)

با این حال آیات دیگری نیز در قرآن هستند که ظاهرشان معنایی متناقض با آیات فوق دارد و مثلا در آنها گفته شده که قرآن برای عرب و منطقه حجاز نازل شده است. یکی از این آیات، آیه 7 سوره مبارکه شوری است که در آن چنین آمده: 
«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ»؛
(و این گونه قرآنى عربى [فصیح و گویا] را بر تو وحى کردیم تا «أمّ القرى» و مردم پیرامون آن را انذار کنى و آنها را از روزى که همه خلایق در آن روز جمع مى شوند و شک و تردید در آن نیست بترسانى. گروهى در بهشتند و گروهى در آتش سوزان).

در اینجا این سؤال پیش مى آید که اگر غرض از نازل کردن قرآن فقط انذار عرب زبان ها باشد، این معنا با جهانى بودن قرآن نمى سازد.

جوابش این است که دعوت پیامبر اسلام در جهانى شدنش تدریجى و مرحله به مرحله بوده است. در مرحله اول به حکم آیه شریفه «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(5)؛ (و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن)، مأمور بود تنها فامیل خود را دعوت کند. در مرحله دوم به حکم آیه شریفه «کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون»(6)؛ (کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده در حالى که فصیح و گویاست براى جمعیّتى که آگاهند!)، مامور شده آن را به عموم عرب ابلاغ کند. در مرحله سوم به حکم آیه «وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(7)؛ (این قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مى رسد بیم دهم [و از مخالفت فرمان خدا بترسانم])، مأمور شده آن را به عموم مردم برساند.

یکى از ادله اى که مى رساند که چنین مراتبى در دعوت اسلام بوده است، آیات شریفه «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ»(8)؛ ([اى پیامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هیچ پاداشى از شما نمى طلبم و من از متکلّفین نیستم! [سخنانم روشن و همراه با دلیل است!] این [قرآن] تذکرى براى همه جهانیان است) است. چون آن طورى که از سیاق سوره برمى آید خطاب در آن به کفار قریش است. مى فرماید: این قرآن هدایت و تذکر براى تمام عالمیان است و اختصاص به یک قوم و دو قوم ندارد و چون کتابى است همگانى، دیگر معنا ندارد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از عرب مطالبه اجر و پاداش کند.(9)

هنگامى که پایه هاى اسلام در میان این قوم قوى و مستحکم شد، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ماموریت گسترده ترى یافت و مامور انذار جهانیان شد؛ چنانکه در آیه اول سوره فرقان خواندیم: «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً»؛ (جاوید و پر برکت است خداوندى که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا همه جهانیان را انذار کند). به خاطر همین ماموریت بود که پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) نامه به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از جزیره عربستان نوشت و کسراها و قیصرها و نجاشی ها را به اسلام دعوت کرد.(10) علاوه بر همه اینها، در این معنا هیچ حرفى نیست که دعوت به اسلام شامل اهل کتاب و مخصوصا یهود و نصارى نیز مى شود؛ چون در قرآن بارها به اهل کتاب خطاب ها کرده و ایشان را به پذیرفتن دین دعوت فرموده است. همچنین از مسلمات تاریخ این است که مردمى از غیر عرب اسلام را پذیرفته اند مانند: سلمان ایرانى، بلال حبشى و صهیب رومى.(11)

البته بعضى از مفسرین در توضیحی دیگر و برای حل چنین موضوع به ظاهر متناقضی که عده ای به واسطه آن و به خاطر معنای ظاهری آیه 7 سوره شوری به جهان شمول بودن اسلام ایراد گرفته اند، گفته اند: مراد از جمله «مَنْ حَوْلَها» سائر اقوام بشریت غیر عرب است. مؤید این احتمال آن است که از مکه تعبیر فرموده به «أُمَّ الْقُرى‏» یعنى مرکز تمامى شهرهاى دنیا و گر نه مى فرمود مکه.(12)

به هر حال همان گونه که گفتیم آیات مختلف قرآن گواه این است که اسلام آیینی جهانى و برای تمام مردم دنیاست و آیات دال بر این حقیقت، منحصر در آیاتی که در صدر بحث ذکر کردیم نیست و آیات دیگری نیز بر این حقیقت روشن دلالت دارد. آیاتی چون آیه 90 سوره انعام: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ»؛ (این قرآن وسیله تذکر جهانیان است) یا آیه 158 سوره اعراف: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»؛ (بگو اى مردم! من رسول خدا به سوى همه شما هستم) و امثال آن که در قرآن فراوان است.

در اینجا باید به نکته ای راجع به نزول قرآن به زبان عربی و تبدیل شدن این زبان، به زبان رسمی دین اسلام اشاره کوتاهی کرد تا هر گونه شائبه ای درباره منطقه ای بودن این دین مبین از بین برود.

اولا: زبان عربی -به شهادت اهل مطالعه در زبانهاى مختلف جهان- زبان وسیعى است که مى ‏تواند ترجمان لسان وحى باشد و مفاهیم و ریزه کاری هاى سخنان خدا را بازگو کند.

ثانیا: مسلم است که اسلام از جزیره عربستان و از یک کانون ظلمت و توحش و بربریت طلوع کرد و در درجه اول مى بایست مردم آن سامان را گرد خود جمع کند و آن چنان گویا و روشن باشد که آن افراد بى سواد و دور از علم و دانش را تعلیم دهد و در پرتو تعلیمش دگرگون سازد و یک هسته اصلى براى نفوذ این آیین در سایر مناطق جهان به وجود آورد [و به هر زبان دیگری نیز نازل می شد باز هم برای گسترش خود نیاز به تشکیل هسته ای از آدم های متکلم به آن زبان می بود].

البته قرآن به هر زبانی که نازل می شد، براى همه مردم جهان قابل فهم نبود؛ زیرا ما یک زبان جهانى که همه مردم دنیا آن را بفهمند نداریم. ولى این مانع از آن نخواهد شد که سایر مردم جهان از ترجمه هاى آن بهره گیرند و یا از آن بالاتر با آشنایى تدریجى به این زبان خود آیات را لمس کنند و مفاهیم وحى را از درون همین الفاظ درک نمایند. تعبیر به «عربى بودن» که در ده مورد از قرآن تکرار شده پاسخى است به آنها که پیامبر را متهم مى کردند که او این آیات را از یک فرد «عجمى» یاد گرفته و محتواى قرآن فکری وارداتى است و از نهاد وحى نجوشیده است! ضمنا این تعبیرات پى در پى، این وظیفه را براى همه مسلمانان به وجود مى آورد که همگى باید بکوشند زبان عربى را به عنوان زبان دوم خود بیاموزند؛ چرا که زبان وحى و کلید فهم حقایق اسلام است.(13)

علاوه بر اینها با مطالعه شیوه و گستره تبلیغی دیگر پیامبران اولوالعزم می توان نشان می دهد که اختلاف زبان هیچ وقت مانعی برای دعوت های جهانی نیست. پیامبران اولوالعزم اقوامى که اهل زبان خود نبوده‏ اند را نیز دعوت مى‏ کردند؛ مثلا ابراهیم خلیل(علیه السلام) با اینکه خود «سریانى» زبان بود «عرب حجاز» را به عمل حج دعوت نمود. موسى(علیه السلام) با اینکه «عبرى» بود فرعون و قوم او را که «قبطى» بودند به ایمان به خدا دعوت فرمود. پیغمبر بزرگوار اسلام نیز «یهود عبرى زبان» و «نصاراى رومى زبان» و غیر ایشان را دعوت می فرمود و ایمان هر ایمان آورنده ای را از آنها مى ‏پذیرفت. عمومیت دعوت نوح(علیه السلام) هم که از قرآن کریم استفاده مى‏ شود.(14)

پی‌نوشت‌ها:
(1). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374هـ ش، چاپ اول، ج 15، ص 8.
(2). مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، بیروت، دارالقلم، 1412هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 713؛ لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم، تحقیق: میردامادی، جلال الدین، بیروت، دار صادر، 1414هـ ق، چاپ سوم، ج 9، ص 305؛ مجمع البحرین، طریحی، فخرالدین، محقق: حسینی اشکوری، احمد، تهران، نشر مرتضوی، 1375هـ ش، چاپ سوم، ج 5، 112.
(3). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، 1403هـ ق، چاپ دوم‏، ج 16، ص 308.
(4). تفسیر نمونه، همان، ج 18، ص 92 و 93.
(5). سوره شعراء، آیه 214.
(6). سوره فصلت، آیه 3.
(7). سوره انعام، آیه 19.
(8). سوره ص، آیات 86 و 87.
(9). المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه: موسوى همدانى، سیدمحمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ ش، ج 18، ص 21.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج 20، ص 358.
(11). المیزان فی تفسیر القرآن، همان.
(12). رک: مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372هـ ش، ج 9، ص 35.
(13). تفسیر نمونه، همان، ج ‏9، ص 300.
(14). رک: تفسیر المیزان، همان، ج ‏12، ص 20.